بنام دوست که هر چه دارم از اوست
سلام به همه ی خوبان ، سلام به عاشقان مهدی
چند روزی بود که به پابوس آقا امام رضا (علیه السلام) رفته بودم جای همه ی دوستان خالی . خیلی
با صفا بود وقتی به من زنگ زدند و گفتند شدی زائر امام رضا خیلی خوشحال شدم فقط دو بال کم
داشتم که پرواز کنم با همه ی وجودم شاد شدم وقتی بار سفر بستم و راهی شدم باورم نمی شد
که آقا مرا دعوت کرده آخه من کجا؟ خانه ی خوبان کجا ؟توی راه همه اش به فکر این بودم که من دارم به
زیارت امام رضا می روم؟ بالاخره تمام راه را با این فکر طی کردم تا که رسیدم به شهر و خانه ی ضامن
آهو. بعد از اسکان راهی حرم شدیم دیگه دل تو دلم نبود وقتی جلوی درب ورودی رسیدم چشمم که به
گنبد طلائی افتاد اشک از چشام سرازیر شد گفتم خدایا یعنی واقعاٌ من پیش امام رضا هستم بالاخره
دعای اذن دخول خواندیم و وارد شدیم با زبانی ساده به آقا سلام دادم و رفتم نماز خواندم موندم پشت
پنجره فولادی با آقا حرف زدم ،درد دل کردم آقا به حرفهایم گوش کرد ،یه چیزی از آقا خواسته بودم قبل از
اینکه برسم آقا خواستمو داد تو راه بهم زنگ زدند که اون مشکل حل شده من خیلی خوشحال بودم.
از آقا تشکر کردم و خواسته های دیگرم را گفتم ،گفتم آقا گر چه گنهکارم و رو سیاه ،با اینهمه دوستت
دارم ،از دل تنگیهایم برایش گفتم ،خلاصه اینکه خیلی خوش گذشت . ان شاءالله که قسمت دوستان
باشد زیارت امام رضا (ع)، زیارت کربلا، زیارت خانه ی خدا .
به امید استجابت التماس دعا
