شعر شهادت امام صادق (علیه السلام)

همان امام غریبی که شانه اش خم بود

به روی شانه ی پیرش غم دو عالم بود

میان صحن حسینیه ی دو چشمانش

همیشه خاطره ی ظهر یک محرم بود

دل شکسته ی او را شکسته تر کردند

شبیه مادر مظلومه اش پر از غم بود

اگر تمام ملائک زگریه می مردند

به پای خانه ی آتش گرفته اش کم بود

حدیث حرمت او را به زیر پا بردند
اگر چه آبروی خاندان آدم بود

شتاب مرکب و بند و تعلل پایش

زمینه های  زمین خوردنش فراهم بود

مدینه بود و شرر بود و خانه ای ساده

چه خوب می شد اگر یک کمی حیا هم بود

امان نداشت که عمامه ای به سر گیرد

همان امام غریبی که شانه اش خم بود

السلام علیک یا امام صادق (علیه السلام)

امام صادق (علیه السلام ) ششمین امام شیعیان در سن ۶۵ سالگی در سال ۱۴۸هجری توسط منصور

به شهادت رسید که بدن مطهرش در قبرستان بقیع در کنار مرقد پدر و جد بزرگوارش مدفون گردید.

در زمینه فضایل و مکارم اخلاقی امام صادق (علیه السلام ) احادیث و روایات بسیاری نقل شده است .

که آن حضرت با رفتار کریمانه و خلق و خوی الهی خود بسیاری از افراد را به راه راست هدایت فرمود

طوری که پیروان دیگر مکاتب و ادیان به مدح و ثنای آن امام بزرگوار زبان گشوده اند.

شهادت ششمین اختر تابناک امامت و ولایت صادق آل محمد (ص) بر پیشگاه امام

زمان (عج) و همه  شیعیان جهان تسلیت باد.

 

img/daneshnameh_up/8/8d/sadegh.jpg

 

 

 

 

 

 

درسی آموزنده از امام صادق (علیه السلام)

مرحوم قطب الدین راوندی روایت کرده است :

روزی از امام جعفر صادق (علیه السلام) سؤال کردند : روزگار خود را چگونه سپری می فرمایی؟

حضرت در جواب فرمود : عمر خویش را بر چهار پایه و رکن اساسی سپری می نمایم .

می دانم آنچه که روزی برای من مقدر شده است به من خواهد رسید و نصیب دیگری نمی گردد .

می دانم دارای وظائف و مسؤلیتهایی هستم ، که غیر از خودم کسی توان انجام آنها را ندارد .

می دانم مرا مرگ در می یابد و ناگهان بدون خبر قبلی مرا می رباید ؛ پس باید هر لحظه آماده مرگ

باشم .

و می دانم خداوند متعال بر تمام امور و حالات من آگاه و شاهد است و باید مواظب اعمال و حرکات خود

باشم.

آغازتر از پایان

 

فلسفه جنگ را اگر صد سال هم عمر کنی ،نخواهی دانست . آخر شهریور بود ، که آغاز شد .

تفنگی برداشتی و به اصطلاح جبهه رفتی ، همین؟

حقیقتش را که می بینی ، بسیار فراتر از این است . به راستی جنگ چگونه بود ؟

ظریفی می گفت : " اگر جنگ نبود جای بوسه امام (رحمة الله علیه) آیا بر بازوان بسیج می درخشید؟"

اینجا نمایشگاه عکس نیست!

وارد محوطه ای می شوی و می نگری به عکسها ؛ همه لبخند بر لب دارند . در دل می خوانی "مست از خانه برن تاخته ای یعنی چه ؟ "

نباید فراموش کنی که اینجا نمایشگاه عکس نیست ؛ اینجا گلزار است و آنچه می بینی همه گل .

گرم می گیری با دیدن کاروانی از الست و قیافه های پاک و معصوم .

برای چندمین بار با خود می گویی : آسمان هموار بود و آبی فراوان ! فرق من اما این میان ، بالهایی شکسته بود .

زمزمه می کنی :

به هرکس قسمتی دادی خدایا / شهادت قسمت ما می شد ای کاش

آرام آرام با یه آرامش عجیب از کنار سنگهای پاک گذر می کنی مواظب باش روی گلها پا ...

این یکی را می شناسی ؛ بغضت را فرو می خوری ، شب عملیات بود از او جدا شدی ، دلت به حال گذشته ات می سوزد ، اصلاً از جنگ چیزی جز این آه و حسرت برایت باقی مانده ؟

حق داری ، تنفس در این هوای آلوده ، در این فضای کسالت آور چنانکه می دانی آسان نیست .

دوباره به گلها می نگری ، عجب چهرهایی ، همه نورانی ، همه ترکش پسند . و تو یاد پرچم مقدسی می افتی که با اهتزاز روز نخستین جنگ ، رسالت مهمش را فریاد کرد.

در کنار گلها در دل می خوانی :

سفر کردی و ساکی از تو برگشت

کلام الله و خاکی از تو برگشت

سراغت را گرفتم ، مادرت گفت:

فقط قطعه پلاکی از تو برگشت

 

 

پای درس مولا

سخن و سکوت

سکوتی که تو را جامه ی کرامت و بزرگواری بپوشاند ، بهتر از سخنی است که برایت پشیمانی آورد.

                                                                                                                                               (غررالحکم ج۴ ص ۱۲۳)

khoda دقایقی با خدا

یک روز زندگی

دو روز مانده بود به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است.

تقویمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود.

پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد. داد زد و بد و بیراه گفت.

خدا سکوت کرد. جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت. خدا سکوت کرد. آسمان و زمین را به هم ریخت. خدا

سکوت کرد.

به پر و پای فرشته‌ و انسان پیچید خدا سکوت کرد. کفر گفت و سجاده دور انداخت. خدا سکوت کرد. دلش

گرفت و گریست و به سجده افتاد. خدا سکوتش را شکست و گفت: عزیزم، اما یک روز دیگر هم رفت.

تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی. تنها یک روز دیگر باقی است. بیا و لااقل این یک روز

را زندگی کن.

لا به لای هق هقش گفت: اما با یک روز… با یک روز چه کار می توان کرد؟

خدا گفت: آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را

در نمی‌یابد هزار سال هم به کارش نمی‌آید. آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت: حالا

برو و زندگی کن.

او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش می‌درخشید. اما می‌ترسید حرکت کند.

می‌ترسید راه برود. می‌ترسید زندگی از لا به لای انگشتانش بریزد. قدری ایستاد… بعد با خودش گفت:

وقتی فردایی ندارم، نگه داشتن این زندگی چه فایده‌ای دارد؟ بگذار این مشت زندگی را مصرف کنم.

آن وقت شروع به دویدن کرد. زندگی را به سر و رویش پاشید. زندگی را نوشید و زندگی را بویید. چنان به

وجد آمد که دید می‌تواند تا ته دنیا بدود، می تواند بال بزند، می‌تواند پا روی خورشید بگذارد. می تواند ….

او در آن یک روز آسمانخراشی بنا نکرد، زمینی را مالک نشد، مقامی را به دست نیاورد، اما ….

اما در همان یک روز دست بر پوست درختی کشید، روی چمن خوابید، کفشدوزکی را تماشا کرد،

سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آنهایی که او را نمی‌شناختند سلام کرد و برای آنها که دوستش

نداشتند از ته دل دعا کرد. او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد. لذت برد و سرشار شد و

 بخشید. عاشق شد و عبور کرد و تمام شد.

او در همان یک روز زندگی کرد، اما فرشته‌ها در تقویم خدا نوشتند: امروز او درگذشت. کسی که هزار

سال زیسته بود!

آقا سلام

آقا سـلام گرچـه بلند اسـت جـايـتـان                        مـي خـواهـم از زمين بـنويسم بـرايتـان

يك نامه حاوي همه حرف هاي راست                       يك نامه از كسي كه كمي عاشق شماست

يك نامه از بلندي آسمان كه پست شد                  يك نـامـه از كـسي كه دچار شكست شد

ايـن نـامه نيست فـقط شرح ماتم است                     يـك ذره از هـزار نـوشتم اگر كم است

بـعـد از شمـا غـبـار به آيينه ها نشست                     شيـطان دوبـاره آمد و جاي خدا نشست

پـرپـرشـدنـد در دل طـوفاني از بدي                       گل هـاي رو سپيد هـمـيشه مـحـمدي

آمـد بـه شـهـر فـاجـعه، اسلام راحتي                         انـسـان مـنهـدم شـده،‌ قـرآن زيـنتي

بيمـارهـاي عشق خدا " بهتر"ي شدند                       جـلباب هايـمـان كم كم روسري شدند

خـورشيـد مـرد و شـام تباهي دراز شد                              بـر روي دشـمـنان در اين قلعه باز شد

در كـسـوت قــديـمـي آزادي زنــان                         تبليـغ پشـت پــردهْ شهـوت مجاز شد

در كـار حـق مـداخلـه كرديم،‌ بد نبود                           نـان و شـرف مـعامله كرديم،  بد نبود

كـم كـم اصول دين خـداوند پـول شد                      هر كس كه پول داشت نمازش قبول داشت

حـرف خـدا و ديـن مـحمـد ز ياد رفت                    آري تـمـام غـيـرت يـاران بــه بـاد رفـت

مسجد تهي و شهر پر از جنب و جوش شد                  حـتـي بـهـشـت نـيـز خـريـد و فروش شد

راه خـدا بـه جـانـب نـاحق كشيـده شد                  كـم كـم دروغ مـصـلـحتي آفـريـده شد

تــخـم ريــا مـيـان دل مـا جـوانـه زد                    و مصـلـحـت به گـردهْ ديـن تـازيـانـه زد

هـر لـقمهْ حـرام شـده سـيـر كـردمـان                  و سـفـره هاي كـفـر نـمـك گـير كردمان

و كـاروان جـدا شـد از راه مـستـقـيـم                   يـعـني خـلاصه مي كـنم آقا  عوض شديم

آقـا خـلاصـهْ هـمهْ نـامـه ام غـم اسـت                  آقـا خـلاصـه مـي كنم اينجا جـهنم اسـت

يـك بـار ديـگر از غـم انسان طلوع كن                  از عمـق اسـتـغـاثـهْ يـاران طـلـوع كـن

 يا از خـدا عـذاب زمين را طلـب نـمـا                    يـا ايـنـكه مـثـل رحمت باران طلوع كن

    دنـيـاي مـا اگـرچـه گـرفتار آمـدست                   هـنـوز تــشــنـهْ نــام مــحــمـد اسـت

          در انـتـهـاي نـامـهْ خـيـسـم سـلام بـر                      نــام بــزرگــوار و نــجــيـب پـيـامـبـر

آیا رجعت اختیاری است؟

مفضل بن عمر می گوید:

در خدمت امام صادق (علیه السلام) صحبت از حضرت ولی عصر (عج) شد و افرادیکه عاشقانه

انتظار ظهور او را می کشند و پیش از میل به چنین سعادتی از دنیا می روند ، فرمود : هنگامی که

 حضرت ولی عصر قیام کند ، مأمورین الهی در قبر با اشخاص مهم تماس می گیرند و به آنها می گویند : ای

بنده خدا ! مولایت ظهورکرده است ، اگر می خواهی به او بپیوندی آزاد هستی و اگر بخواهی در نعمتهای

الهی متنعم بمانی باز هم آزاد هستی .

                                                                                               (بحارالانوار ص ۲۹۵)

از این حدیث می توان فهمید که رجعت مؤمنان و صالحان در عصر ظهور اختیاری است.

نرگس پنهان من

مبتلا کرده است دلها را به درد دوری اش             

نرگس پنهان من با مستی اش ، مستوری اش

 

مناجات با خدا

سلام ای مهربانتر از هر مهربانی ، سلام ای نزدیکتر از هر نزدیکی ، سلام ای آشناتر از هر آشنایی ، ای که صدایم را می شنوی و از خستگی روحم خبر داری ، مهربانا تو مرا می شناسی منم بنده گنه کار و روسیاه تو که هر شب و روز با کوله بار گناه بر در گاه عفو و کرمت نشسته و چشم امید به درگاهت دوخته تا ببیند در کدامین روز و کدامین ساعت مورد مغفرتت قرار خواهد گرفت خدایا ! تو از عجز و ناتوانی ام خبر داری از کوچکی ام ، از نیازمندی ام

خدایا ! من وقتی که با همه حقارت و کوچکی ام در برابر عظمت تو به زمین می افتم سجده میکنم احساس آرامش زیبایی دارم وقتی دستان ناتوانم را در برابر قدرت بی انتهایت بلند می کنم احساس میکنم دستانم را با نیروی لایتناهیت گرفته ای و مرا در پناه خود برده ای وقتی با زبان قاصرم با تو به گفتگو می نشینم چنان لذتی می برم که خود را فراموش می کنم و چنان در تو غرق می شوم که احساس می کنم خیلی به من نزدیکی . اما... دوباره گناه آنقدر مرا از تو دور می کند که وقتی به سوی تو می آیم احساس می کنم سالهای زیادی از تو دور بوده ام  و چقدر دلم برایت تنگ می شود وقتی  بغض بر گلویم می نشیند و قطرات اشک از چشمانم جاری می شود دوباره دستان پر مهرت را بر سرم احساس می کنم که بسان مادری مهربان مرا نوازش می کنی و در آغوش می گیری تو به من مهربانی می کنی اما من در برابر این همه مهربانیت چه کردم تو عطا کردی من خطا کردم تو بخشیدی من گناه کردم توپوشیدی من افشا کردم تو آبرو دادی من بی آبرویی کردم  تو دور کردی منم دور کردم تو مرا از شیطان و من خود را از تو .

خدایا! کمکم کن و چنان نیرویی به من عطا کن که بعد از توبه به سراغ گناه نروم ، کمکم کن تا بعد از هدایت گمراه نشوم  و مرا فقط و فقط بنده ی خود کن .

مناجات زیبای گنجشک با خدا

گنجشک و خدا

گنجشک با خدا قهر بود…….روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را

از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها

گوشی هستم  که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه

میدارد…..

و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش

دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه

توست.

گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو

همان را هم از من گرفتی,این طوفان بی موقع چه بود؟

 چه می خواستی؟

 لانه محقرم کجای دنیا را گرفت ه بود؟

 (و سنگینی بغضی راه کلامش بست.)

سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:ماری در راه لانه

ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.

گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.

خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام

برخاستی!

اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت …

های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد...

 

 

نیایش های امام رضا (علیه السلام)

یا ضامن آهو مدد

بارالها!
در پیشگاه تو ایستاده ام،
و دستهایم را بسوى تو بلند كرده ام،
آگاهم كه در بندگى ات كوتاهى نموده و در فرمانبرى ات سستى كرده ام،
اگر راه حیا را مى پیمودم از خواستن و دعا كردن مى ترسیدم...
ولى … پروردگارم!
آن گاه كه شنیدم گناهكاران را به درگاهت فرا مى خوانى ،
و آنان را به بخشش نیكو و ثواب وعده مى دهى ،
... براى پیروى ندایت آمدم،
و به مهربانى هاى مهربانترین مهربانان پناه آوردم.
و مرا از دلهره ملاقاتت درامان دار،
و مرا از خاصّان و دوستانت قرار ده،
پیشاپیش، خواسته و سخنم را آنچه سبب ملاقات و دیدن تو مى شود قرار دادم
اگر با این همه، خواسته ام را رد كنى ، امیدهایم به تو به یأس مبدّل مى گردد،
همچون مالكى كه از بنده خود گناهانى دیده و او را از درگاهش رانده،
و آقایى كه از بنده اش عیوبى دیده و از جوابش سر باز مى زند.
واى بر من اگر رحمت گسترده ات مرا فرانگیرد،
اگر مرا از درگاهت برانى ، پس به درگاه چه كسى روى كنم؟
اما...
اگر براى دعایم درهاى قبول را گشوده،
و مرا از رساندن به آرزوهایم شادمان گردانى ، چونان مالكى هستى كه لطف و بخششى را آغاز كرده،
و دوست دارد آن را به انجام رساند، و مولایى را مانى كه لغزش بنده اش را نادیده انگاشته و به او رحم كرده است.
در این حالت نمى دانم كدام نعمتت را شكرگزارم؟
... آیا آن هنگام كه به فضل و بخششت از من خشنود شده، و گذشته هایم را بر من مى بخشایى ؟
... یا آن گاه كه با آغاز كردن كرم و احسان بر عفو و بخششت مى افزایى ؟
پروردگارا!
خواسته ام در این جایگاه، یعنى جایگاه بنده فقیر ناامید، آن است كه...
گناهان گذشته ام را بیامرزى ،
و در باقیمانده عمرم مرا از گناه بازدارى ،
و پدر و مادرم را كه دور از خانه و خانواده و غریبانه در زیر خاكها خفته اند، ببخشى .
... تنهایى شان را با انوار احسانت از بین ببر،
و وحشتشان را با نشانه هاى بخششت به انس بدل كن،
و به نیكوكارشان دم به دم نعمت و شادمانى بخش،
و به گناهكارشان مغفرت و رحمت عطا كن،
... تا به لطف و مرحمتت ازخطرات قیامت درامان باشند،
به رحمتت در بهشت ساكنشان گردان،
و بین من و آنان در آن نعمت گسترده شناسایى برقرار كن،
تا مشمول شادمانى گذشته وآینده شویم.
آقایم!
اگر در كارهایم چیزى سراغ دارى كه مقامشان را بالا مى برد و بر اكرامشان مى افزاید، آن را در نامه اعمالشان قرار ده،
و مرا در رحمت با آنان شریك كن،
و آنان را مشمول رحمتت بگردان، همچنان كه مرا در كودكى تربیت کردند .

 

 

مناجات دکتر علی شریعتی

خدایا: 

به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ

بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم

و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم

بگذار تا آن را من خود انتخاب کنم

اما آنچنان که تو دوست داری

چگونه زیستن را تو به من بیاموز

چگونه مردن را من خود خواهم آموخت    

 خداوندا!

به علمای ما مسئولیت

و به عوام ما علم

و به مومنان ما روشنایی

و به روشنفکران ما ایمان

و به متعصبین ما فهم

و به فهمیدگان ما تعصب

و به زنان ما شعور

و به مردان ما شرف

و به پیران ما آگاهی

و به جوانان ما اصالت

و به اساتید ما عقیده

و به دانشجویان ما نیز عقیده

و به خفتگان ما بیداری

و به دینداران ما دین

و به نویسندگان ما تعهد

و به هنرمندان ما درد

و به شاعران ما شعور

و به محققان ما هدف

و به نومیدان ما امید

و به ضعیفان ما نیرو

و به محافظه کاران ما گستاخی

و به نشستگان ما قیام

و به راکدان ما تکان

و به مردگان ما حیات

و به کوران ما نگاه

و به خاموشان ما فریاد

و به مسلمانان ما قرآن

و به شیعیان ما علی(ع)

و به فرقه های ما وحدت

و به حسودان ما شفا

و به خودبینان ما انصاف

و به فحاشان ما ادب

و به مجاهدان ما صبر

و به مردم ما خودآگاهی

و به همه ملت ما همت، تصمیم و استعداد فداکاری

و شایستگی نجات و عزت

ببخش

 

 

منا جات شهید چمران

شهید چمران

" تو مرا عشق کردی "

" خدایا تو مرا عشق کردی که در قلب عشاق بسوزم. تو مرا اشک کردی که در چشم یتیمان بجوشم. تو

مرا آه کردی که از سینه بینوایان و دردمندان به آسمان صعود کنم. تو مرا فریاد کردی که کلمه حق را هر

چه رساتر برابر جباران اعلام نمایم. تو مرا در دریای مصیبت و بلا غرق کردی و در کویر فقر و حرمان تنهایی

سوزاندی. خدایا تو پوچی لذات زودگذر را عیان نمودی، تو ناپایداری روزگار را نشان دادی. لذت مبارزه را

چشاندی. ارزش شهادت را آموختی."

"خدایا ! به آسمان بلندت سوگند ، به عشق سوگند ،به شهادت سوگند ، به علی سوگند ، به حسین

سوگند ، به روح سوگند ، به بی نهایت سوگند ، به نور سوگند ، به دریای وسیع سوگند ، به امواج روح

افزا سوگند ، به سوز دل عاشقان سوگند ، به فداییان از جان گذشته سوگند ، به درد دل زجر کشیده گان

سوگند ، به اشک یتیمان سوگند ، به آه جانسوز بیوه زنان سوگند ، به تنهایی مردان بلند سوگند که من

عاشق زیباییم ، چه زیباست همدرد علی شدن ، زجر کشیدن ، از طرف پست ترین جنایتکاران تهمت

شنیدن ، از طرف کینه توزان بی انصاف نفرین شنیدن ، چه زیباست در کنار نخلستانهای بلند در نیمه

های شب ، سینه دغدار را گشودن و خروشیدن و با ستارگان زیبای آسمان سخن گفتن ، چه زیباست

که در این موهبت بزرگ الهی که نامش غم و درد است ، شیعه تمام عیار علی شدن ". 

 

یک دعای زیبا

از خدا خواستم عادتهای زشت را ترکم بدهد .

خدا فرمود : خودت باید آنها را رها کنی .

گفتم : مرا خوشبخت کن .

فرمود : نعمت از من ، خوشبخت شدن از تو .

از او خواستم روحم را رشد دهد .

فرمود : نه ! تو خودت باید رشد کنی ، من فقط شاخ و برگ اضافی ات را هرس می کنم تا بارور شوی .

از خدا خواستم کاری کند که از زندگی لذت کامل ببرم .

فرمود : من برای این کار به تو زندگی داده ام .

از خدا خواستم کمکم کند  همانطور که او مرا دوست دارد من هم دیگران را دوست بدارم .

خدا فرمود : بالاخره دعایی زیبا کردی ، اجابت می کنم . 

 

پای درس مولا

http://erfanss12s.persiangig.com/%D8%B9%D9%84%DB%8C.jpg

راز محبوبیت

بخشندگی مرد ، او را نزد رقیبان و مخالفانش محبوب می سازد و بخل ، او را نزد فرزندان خودش منفور می سازد .

                                                                                             (غررالحکم ج۳ ص ۳۵۸)

أین ...

آنقدر بدون معرفت گفتیم : أین المنتظر لإقامه الأمت... که یادمان رفت سبب این همه کجاکجا گفتنها خودمان هستیم با هر گناهی که می کنیم با هر بی وفایی به عهدهامان ، با هر دل شکستن ...

اما باز هم می دانیم که کریم من اولاد الکرام است امام زمانمان . باز هم می پذیرند مارا با این همه بار گناه ...

گناهان ما چشمانمان را بسته و عذابی را نمی بینیم چون امام زمانمان در حقمان دعا می کند که ؛ سید طاووس رحمه الله می گوید : شبی در سامراء وارد سرداب امام زمان (علیه السلام) شدم صدای ملکوتی امام را در حال مناجات با خالق یکتا شنیدم که می فرمودند :

پروردگارا ! شیعیان ما از ما هستند ، از زیادی گل ما خلق شده اند و به آب ولایت ما عجین گشته اند ، خدایا ! آنها را بیامرز و گناهانشان را عفو فرما .

پروردگارا ! آنها را در روز قیامت در مقابل چشم دشمنان ما مؤاخذه مفرما، چنانچه میزان گناهانشان بیشتر و صوابشان کم است از اعمال من بردار و به صواب آنها بیفزای .

و چه کردیم در حق امامی که توبه می کند برای گناهانمان و از اعمال خودش می بخشد بر اعمال ما... .

پای درس مولا

وقتی تابستان فرمان حرکت به سوی دشمن می دهم ، می گویید هوا گرم است مهلت ده تا سوز گرما

بگذرد و آنگاه در زمستان فرمان جنگ می دهم می گویید هوا خیلی سرد است ، بگذار سرما برود . همه

اینها بهانه برای فرار از سرما و گرما بود ؟ وقتی شما از گرما و سرما فرار می کنید بخدا سوگند که از

شمشیر بیشتر گریزانید.

                                                                                             (خطبه ۲۷)

 مهدی موعود - www.up2.irannab.com

عمری است که از حضور او جا مانده ایم

در غربت سرد خویش تنها مانده ایم

او منتظر است تا که ما بر گردیم

ماییم که در غیبت کبری مانده ایم

زمستان خسته شد از بی بهاری

جهان می لرزد از این بی قراری

گمانم جمعه ای باقی نمانده

خدایا تا به کی چشم انتظاری

مناجات با خدا

الهی ! بنده ای گم کرده راهم

بده راهم که سر تا پا گناهم

اگر عمری به غفلت زیست کردم

تمام هستی ام را نیست کردم

به هر در ، حلقه کوبیدم خدایا

لباس یأس پوشیدم خدایا

اسیر نفس هر جایی شدم من

مقیم شهر رسوایی شدم من

نچیدم گل ز شاخ آرزویی

ندارم پیش مردم آبرویی

کنم با عجز و ناله بر تو اظهار

گنه کارم گنه کارم گنه کار

تو رحمان و رحیم و مهربانی

منم مهمان تو ، تو میزبانی

تو سوز سینه ام را ساز کردی

در رحمت به رویم باز کردی

تو گفتی توبه کن من می پذیرم

ترحم کن امیرا من فقیرم

الهی ! هر چه هستم هر که هستم

سر خوان عطای تو نشستم

یقین دارم که با این شرمساری

نجاتم می دهی از خوار و زاری

اگر کوه گنه گردیده بارم

یقین دارم علی را دوست دارم

ببخشا ای همه آگاهی من

گناهم را به خاطر خواهی من

الهی ! گر چه هستم غرق عصیان

پشیمانم پشیمانم پشیمان

 

انتخاب سرنوشت

سالها پیش مردی بود که هر کسی را سر راهش می دید دوست می داشت و می بخشید. خدا فرشته

ای فرستاد تا با او صحبت کند . فرشته گفت : خداوند از من خواسته تا به دیدارت بیایم تا به خاطر نیکی

ات به تو پاداشی بدهم هر عطیه ای را که بخواهی خداوند به تو می دهد . می خواهی به تو قدرت

درمانگری بدهد؟ مرد پاسخ داد : نه ، ترجیح می دهم خدا خودش کسانی را که باید درمان شوند انتخاب

کند . می خواهی وظیفه راهنمایی گمشدگان را به راه راست بر عهده بگیری ؟ مرد پاسخ داد : این

وظیفه فرشتگانی مثل توست . فرشته گفت : نمی توانم بدون اینکه معجزه ای بکنم به آسمان برگردم

پس من خودم انتخاب می کنم . مرد کمی فکر کرد و گفت : پس کاری کن که واسطه خیر باشم اما بدون

اینکه کسی بفهمد حتی خودم ، چرا که ممکن است دچار غرور شوم .

فرشته کاری کرد که سایه آن مرد بتواند بیماران را درمان کند . بدین ترتیب آن مرد از هر جایی که می

گذشت بیماران درمان می شدند ، زمین بارور می شد و مردم غمگین شاد می شدند و او هیچ وقت از

معجزاتی که پشت سرش رخ می داد خبر نداشت.

پای درس مولا

رمز تداوم دوستی

با معاشرت نیکو ، دوستی دوام می یابد.

                                                                                                     (غررالحکم ج ۳ ص ۲۰۱)

داشتن اخلاق نیکو و معاشرت خوب دلها را مجذوب می کند ، گشاده رویی کمند محبت انسانهاست . داشتن حسن خلق مانند بذری است که کبوتر دلها را در دام محبت می افکند . گذشت و ایثار و محبت محبوبیت آور است . چه خوب است که در رفتار و برخورد با یکدیگر نیکی پیشه کنیم و حسن خلق نثار همدیگر کنیم تا دلها به هم نزدیک شوند و پیوندها محکم گردند . 

توسل پیامبران به امام حسین (علیه السلام)

96320_2th01.jpg

۱) در توبه و نیایش حضرت آدم خداوند نام های پنجگانه مقدس  را به او آموخت و او به زبان آورد و با نام امام حسین (علیه السلام ) نیایش او مورد قبول قرار گرفت ۲) در طوفان نوح برای آرام گرفتن کشتی ، به آن حضرت وحی شد که به پنج نور مقدس توسل جوید و با نام امام حسین ( علیه السلام ) کشتی نوح آرام گرفت . ۳) در دعای زکریای پیامبر که می گفت : پروردگارا ! از جانب خود به من فرزندی ارزانی دار ... خداوند ، نامهای مقدس پنجگانه را به او آموخت و او با زبان آوردن نام گرانمایه امام حسین (علیه السلام) بشارت یحیی پیامبر بدو رسید . ۴ ) حضرت یونس در نجات از شکم ماهی ، خدای را فرا خواند و هنگامی که با یاد آوری نامهای پنجگانه به نام امام حسین (علیه السلام) رسید نجات یافت . علاوه بر این موارد یاد شده موارد دیگری هم هست که با یاد آن حضرت رنج و اندوه پیامبر بر طرف شده است .

بار خدایا ! به گرفتاری و رنج گناه هان رنجیده ایم . گرفتاری ما به خاطر گناه هانمان بزرگ و نابود کننده شده به شکوه نام حضرت محمد (ص) و خانم فاطمه زهرا (س) و مولا علی (ع) و آقا امام حسن مجتبی کریم اهل بیت (ع) و آقا امام حسین (ع) سوگند که اندوه و گرفتاری ما را برطرف ساز و از بلای نابود کننده گناهان ما را برهان و آن هنگام که با یاد امام حسین (ع) دلمان میشکند و سیلاب اشک از دیدگان جاری می شود دعاهایمان را به استجابت برسان . 

پای درس مولا

همانا مرگ به سرعت در جستجوی شماست ، آنها که در نبرد مقاومت دارند و آنها که

فرار می کنند ، هیچکدام را از چنگال مرگ رهایی نیست و همانا گرامی ترین مرگها ،

کشته شدن در راه خداست .

                                                                                    خطبه ۱۲۳

آب حیات

در مورد اخرت ابتدا غصه خودت را بخور و شکم خودت را سیر کن ، بعد به دیگران فکر کن ، اما در مورد دنیا

اول به دیگران رسیدگی کن بعد به خودت .

باید دل مشغول یاد خدا و دست مشغول کار دنیا باشد . بر خلاف کسانی که در ظاهر مشغول نماز و

عبادتند و فکر دلشان یاد دنیاست .

                                                                                                        (حاج اسماعیل دولابی)  

جزیره

جزيره

یک کشتی در یک سفر دریایی در میان طوفان در دریا شکست و غرق شد و تنها دو مرد توانستند نجات یابند و به جزیره کوچکی شنا کنند اما دو نجات یافته نمی دانستند چه کاری باید بکنند ولی هر دو موافق بودند که چاره ای جز دعا کردن ندارند . بهر حال برای اینکه بفهمند کدامیک از آنها نزد خدا محبوبتر است و دعای کدامیک مستجاب می شود تصمیم گرفتند آن سرزمین را به دوقسمت تقسیم کنند و هر کدام در یک بخش زندگی کنند . نخستین چیزی که از خدا خواستند غذا بود . صبح روز بعد یکی از آن دو میوه ای را که بر روی درختی روییده بود و در زمین اقامت او بود دید و از آن خورد اما زمین دیگری لم یزرع بود . هفته بعد مرد اول که تنها بود تصمیم گرفت از خدا تقاضای همسر کند . روز بعد کشتی دیگری شکست و غرق شد و تنها نجات یافته آن یک زن بود که به بخشی که مرد اول در آن اقامت داشت شنا کرد . و دیگری هیچ نداشت . بزودی مرد اول از خدا تقاضای خانه ، لباس و غذای بیشتری را نمود در روز بعد همه آنچه را که خواسته بود به او داده شد . اگرچه دوستش هنوز هیچ نداشت . سرانجام مرد اول از خداوند طلب یک کشتی نمود تا به همراه همسرش جزیره را ترک کند صبح روز بعد یک کشتی که در سمت او در کنارجزیره لنگر انداخته بود را یافت مرد همراه همسرش سوار کشتی شد و قصد ترک جزیره کرد و خواست دوستش را در جزیره رها کند چون فکر کرد که دوستش شایسته دریافت نعمتهای الهی نیست . هنگامی که کشتی آماده ترک جزیره بود صدایی غرش وار از آسمانها شنید : چرا همراه خود را در جزیره ترک می کنی ؟ مرد پاسخ داد : نعمتها تنها برای خودم هست چون که من تنها کسی بودم که برای آنها دعا کردم ، دعاهای او هیچکدام مستجاب نشد و او سزوار هیچ یک نیست . آن صدا مرد را سرزنش کرد : تو اشتباه می کنی او  بود که من دعاهایش را مستجاب کردم و گر نه تو هیچ کدام از نعمتهای مرا دریافت نمی کردی . مرد از آن صدا پرسید : به من بگو او چه دعایی کرد که من باید بدهکارش باشم ؟ پاسخ آمد : او دعا کرد که همه ی دعاهای تو مستجاب شود .

پس ما نیز برای یکدیگر دعا کنیم چرا که قدرت اثرش بیشتر و نزد خداوند متعال با ارزشتر و پذیرفته تر است

فرا رسیدن عید سعید فطر بر عاشقان روزه دار و بر همه ی مسلمانان عالم مبارک

مقام معظم رهبری ، حضرت آیت الله خامنه ای درباره اهمیت والای عید سعید فطر فرموده اند :

خدای متعال مراسم با عظمت این ماه را این گونه مقرر فرموده است که به آسانی و سادگی پایان نپذیرد

در پایان این ماه که ماه عبادت است ، روزی را قرار داده است که روز عید باشد ، روز اجتماع باشد ، روز

بزرگی باشد . برادران مسلمان به هم تهنیت بگویند . موفقیت های ماه شوال را قدر بدانند . میان خود و

خدا محاسبه کنند و آن چه را که در این ماه شریف ، ذخیره آنها شده است برای خودشان حفظ کنند . آن

روز ، روز عید فطر است . روز عید فطر هم اگر چه عید است اما روز عبادت و توسل و تذکر و  تقرب به

خداست . با نماز شروع می شود و با دعا و توسل و ذکر پایان می پذیرد . این روز را قدر بدانید ، ذخیره

تقوا را مغتنم بشمارید و عید فطر را بزرگ بدانید.

اینک بندگان مخلص خدا را که یک ماه به روزه داری و عبادت پرداخته و دل و جان در دریای رحمت ماه

رمضان شستشو داده اند عیدی بزرگ در راه است ، عیدی که در آن همه ی عاشقان به شکرانه یک ماه

بندگی و عبادت عاشقانه سر بر سجده شکر گذاشته و در برابر عظمت پروردگار عالم زانو می زنند.

عید بزرگ فطر بر همه ی عاشقان و امام عاشقان حضرت مهدی (عج) مبارکباد

وداع با ماه رمضان

ای ماه صیام ، ای ماه مهربانی انگار همین دیروز بود بر تو سلام کردیم و خود را آماده حضور بر خوان کرم

الهی ساختیم .

اما چه زود رسید روز وداع با تو ، دوست مهربانم  من چگونه با تو وداع کنم در حالی با تمام وجود با تو

انس گرفته بودم ، چگونه وداع کنم با تو ای همنشین خوبم .

بدرود ای ماه مهمانی خدا ، بدرود ای ماه پاکیها ، بدرود ای مناجاتهای سحری ، بدرود ای شبهای قدر ،

ای ماه مهربان مانند دوستی مهربان بودی در کنارم که مرا از آلودگیها و پلیدیها حفظ کردی ، همه چیزم در

تو و با تو شد تسبیح ، نفس کشیدنم ، خوابیدنم ، در کنار تو و با تو از شیطان نفس ، از همه ی محرمات

دور شدم  ، اما حالا بی تو چه کنم ، وقتی فکر وداع با تو را می کنم دلم می گیرد نمی دانی چقدر دل

تنگت می شوم با رفتن ماههای رجب و شعبان داغ فراق به امید آمدن تو تحمل کردیم اما با رفتن تو به

آمدن چه دلخوش کنیم ؟ بهترین ساعات و لحظاتم با تو و در کنار تو بود ، من به امید دوباره آمدنت چشم

به راهت می مانم  ، خدایا ! نمی دانم من جزء عفو شدگان هستم ؟ خدایا ! این ماه رمضان را آخرین ماه

رمضان عمرمان قرار مده . خدایا ! ما را توفیق حفظ آنچه که در این ماه بدست آوردیم  تا رمضان آینده

عنایت بفرما ! خدایا !در این ساعات و لحظات پایانی این ماه عزیز قلم عفو بر جمیع گناهان کبیره و صغیره

ما بکش و ما را آنگونه که شایسته ی کرم توست عفو بفرما ! خدایا ! به ما توفیق بندگی در برابر عظمتت

عنایت بفرما . آمین یا رب العالمین 

گزیده ای از و داع امام سجاد (علیه السلام) با ماه رمضان :

سلام بر تو که وداع با تو نه از باب خستگی ، و فراغت از روزه ات نه به خاطر ملالت است . سلام بر تو که

قبل از آمدنت در آرزویت بسر می بردیم و پیش از رفتنت بر هجرانت محزونیم ، سلام بر تو که چه بدیها به

سبب تو از جانب ما گشته ، و چه خوبیها که از برکت تو به سوی ما سرازیر شده ! سلام بر تو و بر شب

قدری که از هزار ماه بهتر است . سلام بر تو که دیروز چه سخت بر تو دلبسته بودیم و فردا چه بسیار

شائق تو می شویم ! سلام بر تو و بر فضیلت تو که از آن محروم گشتیم ، و بر برکات گذشته ات که از

دست ما گرفته شد . بار الها ! ما اهل این ماهیم که ما را به آن شرافت بخشیدی . عذر ما را در کوتاهی

از ادای حقت قبول کن . 

مناجات با خدا

  

ززشتیها پشیمانم الهی / نبخشد جز تو عصیانم الهی / امیدی جزپناه تو ندارم / دعایی جزنگاه تو ندارم / الهی بی کسم بی دست و پایم / مکن در دام رسوایی رهایم / به درگاه تو دارم دیده ودست / که گردم تا ابد عبد تو دربست / به وقت تنگدستی ذکر دارم / به هنگام گشایش حمد کارم / دلم خواهد به درگاهت کنم راز/ شود باب معانی بر دلم باز/ به جنتهای قرآن خو بگیرم / پیام محسنین نیکو بگیرم / سفارشهای قرآنیست دینم / بود آیات رحمانی معینم / به دل چون بذر قرآن را بپاشم / زخیل کاظمین الغیض باشم / زبان باید ببندم چون سرخم / که باشم حافظ اسرار مردم / چو خواهم خویش را برعشق بازم / تمام هستیم انفاق سازم / زقرآن هفت شهر عشق گویم / از آن صعب المسانی را بجویم / اگر من سینه چاک نینوایم / دگر مشتاق خاک کربلایم / من از مازاد خاک متقینم / زعشاق امیرالمؤمنینم