الهی ! بنده ای گم کرده راهم

بده راهم که سر تا پا گناهم

اگر عمری به غفلت زیست کردم

تمام هستی ام را نیست کردم

به هر در ، حلقه کوبیدم خدایا

لباس یأس پوشیدم خدایا

اسیر نفس هر جایی شدم من

مقیم شهر رسوایی شدم من

نچیدم گل ز شاخ آرزویی

ندارم پیش مردم آبرویی

کنم با عجز و ناله بر تو اظهار

گنه کارم گنه کارم گنه کار

تو رحمان و رحیم و مهربانی

منم مهمان تو ، تو میزبانی

تو سوز سینه ام را ساز کردی

در رحمت به رویم باز کردی

تو گفتی توبه کن من می پذیرم

ترحم کن امیرا من فقیرم

الهی ! هر چه هستم هر که هستم

سر خوان عطای تو نشستم

یقین دارم که با این شرمساری

نجاتم می دهی از خوار و زاری

اگر کوه گنه گردیده بارم

یقین دارم علی را دوست دارم

ببخشا ای همه آگاهی من

گناهم را به خاطر خواهی من

الهی ! گر چه هستم غرق عصیان

پشیمانم پشیمانم پشیمان