مناجات با خدا

الهی ! بنده ای گم کرده راهم
بده راهم که سر تا پا گناهم
اگر عمری به غفلت زیست کردم
تمام هستی ام را نیست کردم
به هر در ، حلقه کوبیدم خدایا
لباس یأس پوشیدم خدایا
اسیر نفس هر جایی شدم من
مقیم شهر رسوایی شدم من
نچیدم گل ز شاخ آرزویی
ندارم پیش مردم آبرویی
کنم با عجز و ناله بر تو اظهار
گنه کارم گنه کارم گنه کار
تو رحمان و رحیم و مهربانی
منم مهمان تو ، تو میزبانی
تو سوز سینه ام را ساز کردی
در رحمت به رویم باز کردی
تو گفتی توبه کن من می پذیرم
ترحم کن امیرا من فقیرم
الهی ! هر چه هستم هر که هستم
سر خوان عطای تو نشستم
یقین دارم که با این شرمساری
نجاتم می دهی از خوار و زاری
اگر کوه گنه گردیده بارم
یقین دارم علی را دوست دارم
ببخشا ای همه آگاهی من
گناهم را به خاطر خواهی من
الهی ! گر چه هستم غرق عصیان
پشیمانم پشیمانم پشیمان
+ نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم شهریور ۱۳۹۰ ساعت 12:7 توسط همسفر
|